هوا خوبه تو هم خوبی منم بهتر شدم انگار
یک صبح دیگه عاشق شو بیاد اولین دیدار
به روت باز میشه چشمایی که به یادت میبستم
چه احساسی از این بهتر تو خوابم عاشقت هستم . .
تو میچرخی به دور من کنارت شعله ور میشم
تو تکراری نمیشی من بهت وابسه تر میشم
:|
اما نیستی
اما نیستی
نیستی :'(
ميداني ....
" دلتنگي "
عين آتش زير خاکستر است .
گاهي فکر ميکني تمام شده
اما....
يک دفعه....
همه وجودت را آتش ميزند....
سکــــوت و صبـــوري ام را...
به حساب ضعف و بي کسي ام نگذار...
دلم به چيزهايي پاي بند است..
که تـــــو يادت نمي آيد......
به خودت می آیی ،
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند ،
نه دستی که شانه هایت را بگیرد ،
نه صدای که قشنگ تر از باد باشد ...
تنهایی یعنی این ...
که پایت را به این راحتی از زندگیم ورچیدی...
تـ ـ ـ ـو خیـسِ بـارانی
امّـا مـن ...
مـثـل اتـاق زیـر شیـروانی،
پُــــر از خـاطــره بـارانــم ...
************
لعنت به اون کسی که...
وقتی بهش محبت میکنی...
خیال میکنه بهش احتیاج داری...!!
*************
بعضي وقتا مجبوري تو فضاي بغضت بخندي . . .
دلت بگيره ولي دلگيري نکني . . .
شاکي بشي ولي شکايت نکني . . .
گريه کني اما نذاري اشکات پيدا شن . . .
خيلي چيزارو ببيني ولي نديدش بگيري . . .
خيلي حرفارو بشنوي ولي نشنيده بگيري !
خيلي ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کني . . .
دلم برایت تنگ می شود
گرچه اینجا نیستی
هر جا می روم
یا هر كار می كنم
صورت تو را در خیال می بینم
و دلم برایت تنگ می شود
دلم برای همه چیز گفتن با تو تنگ می شود
دلم برای همه چیز نشان دادن به تو تنگ می شود
دلم برای چشم هایمان تنگ می شود كه
پنهانی به هم دل می دادند
دلم برای نوازشت تنگ می شود
دلم برای هیجانی كه با هم داشتیم تنگ می شود
دلم برای همه چیزهایی كه با هم سهیم بودیم تنگ می شود
خیلی سخته به خاطر کسی که دوسش داری
همه رو از تو زندگیت خط بزنی بعد بفهمی خودت توی
لیستی بودی که اون بخاطر یکی دیگه خطتت زده...
تنهایی یعنی
امشبم مثل شبای دیگه
رو تختت دراز بکشی
آهنگ بزاری و بازم فکر کنی
به نبودنش
به حرفایی که باهم میزدید
به اینکه با غریبه ای رفته
و مثل همیشه چشمات تقاص پس بدن... !!!
جسمم را سر ببُر
فقط!
به اפـساسم בست نزن
چوטּ !
روפـت را سر میبُرَב...
گاهی دلم بی هوا ، هوایت را می کند . . .
هوای تو ، تویی که هیچ وقت هوایم را نداشتی !
سلام دوستای خوبم شما می تونین
پیج تنهایی رو توی فیسبوک like کنین
و پست های زیبات رو اونجا ببینین
(دخی تنها)
بدون هیچ اثری از اراده دستم میره سمته یار همیشگیم...
یاری که تا حالا تنهام نذاشته...سوخته تا بسازتم...
این دفعه ام مثل همیشه اس...
صدای خواننده متال پر میشه تو مغزم...جیغ میزنه...
داره خودشو ج...ر میده ولی من...
بی صدا پک های عمیق تری به سیگار نصفم میزنم...
و همه غمم میشه...
تموم شدن سیگارم...
+نمیدونی زیر بارون چه حالی میده
وقتی توی ((ها))کردنت
دود کردنات گم میشه...
وقتی دستتو سایبون سیگارت میکنی که نکنه خیس شه
و...خودت خیس آبییییییییییی....
من عاشق این صحنه هامممممممم...
امروزم داشتمشون...
ديگر اين اندام سوزان تو نيست كه مرا احاطه كرده...
دود سيگار است و بس...
سيگارم كه به آخر ميرسد لبم را ميسوزاند...
مانند بوسه اي كه تو هنگام خداحافظي به آن تقديم كردي!!!
هوايي سرد...يك خيابان مهجور...
پيرمردي غبار آلود و يك آتش سرخ
پيرمرد پرسيد دودي هستي جوان؟
پاسخ دادم آري!
سيگاري تعارف كرد...
نمي دانست روزي چند نخ خاطراتم را دود ميكنم ... نه سيگار!
روزهاست درگیرم ...اما تو باور نكن
بگذار سیگارم را بکشم ...
مانده ام کدام را راضی کنم !
دلی که می خواهد عاشـــق باشد !!
یا عقلی که می خواهد عاقـل باشد...
متنفرم از عشق هایی که
مثه حلقه های دود سیگار اول بزرگ میشه
و بعد محو...........
سهراب گفتی:" زیرباران باید رفت... چشمها را باید شست... جور دیگر باید دید "
چشمها راشستم باز همان را دیدم
جز دو رنگی و دروغ
جز غم و غصه و تلخی هیچ به چشمم نرسید.
پس چه شد آن همه توصیف قشنگت سهراب.
دورهء تلخ فریب
دورهء رنگ سیاهی ایست سهراب.
دورهء این همه نامردی هاست.
تو اگرمیدانستی! دل آسمان هم از دست بشر می گرید؟
باز سر می دادی زیر باران باید رفت؟
سکوت اتاقم را دوست دارم
و آنرا حتی با صدای ترکیدن بغضم نخواهم شکست
بغضم را فرو خواهد خورد اما سکوت را ادامه خواهم داد
تاریکی مطلق اتاقم را با هیچ نوری از بین نخواهم برد
حتی با برق نگاهم
چشم هایم را مدت هاست به روی همه چیز بسته ام
چرا که تاریکی اتاقم کمرنگ نشود
ماه
توی کوچه های کپک زده
چشم های خواب رفته اش را
به انزوای دلگیر رهگذری مدام
هدیه می دهد
و نگاه دلگیر تو
زمزمه خمار خیابان می شود.
آه
سيگار سيگار
زجر رفتنت را ميکشم
و پاکت پاکت
توی تنهایی خیابان پرت میشوم.
با نفس های تو
من
دود می شوم
و تو برای خودت
دود میکنی! ...
در کناری از خانه ی من ٬ اتاقی است سرد و آبی
تخت و گیتار کهنه ی من ٬ عکس یک زن به دیواری
زنی زیبا روی و خندان ٬ یار من بود او دورانی
حالا من ماندم و من ٬ گیتاری و سیگار و تنهایی
عشق من رفت به تن خاک ٬ طعم شب نیست جز بیداری
ای عکس خندان بشنو از من ٬ خواهمت دید روزگاری
دیگرم نیست نای ماندن ٬ پایان آواز آغاز رفتن
چاقویی پنهان ته گنجه ٬ دست های سردم ٬ رگهای سبزم ...
چرا ترک کنم سیگار لعنتی را
که فریاد میزند نبودنت را؟
که در دست میگیرم بدن نرمش را جای دستهای سردت
که کام میگیرم از لبان گرمش جای لبهای سردت که حس میکنم بودنش را …
درونم که می فشارد ریه هایم را و ذره ذره می پوساند
لبهایی را که لمس می شد روزی با دستانت به این هم عادت کردم
مثل تو بیجاره دلم… با هر که لحظه ای نشست عاشقش شد
و درد دلهایش را باور کرد اما نمی دانست که این روزها دیگر وفا معنایی
ندارد
سيگار زیر لب....
دودی غلیظ..
ریه ام بی تقصیر است
...دارد تاوان
ندانم کاری طبقه پایینیش اش را پس میدهد...
سيگار ميکشم تا دود کنم خیال بودنش را...
تا سیاه کم دوران زجرم را....
زندگی بی رحم است....
زندگی لحظه به لحظه شده است...
زندگی شوق ندارد دیگر...
زندگی کام ...
زندگی کام به کام سيگار...
سیگار می کشم ،
یعنی برای دیدن خورشید روز نو
میل ام نمی کشد ...
سیگار میکشم
یعنی سکوت من از شب
تاریک تر شده ..
راه عبور من از تو
باریک تر شده ...
سیگار میکشم ،
یعنی نه عاشقم و نه تنها
اما گسسته ام ...
سیگار میکشم
یعنی هنوز حس میکنم که باز
راهیست سوی تو ...
از پشت ویرانه های تخیل ، از پشت قصه ها ...
از دوردست نگاه کودکان ، وقتی که می دوند ،
سوی شکوه و طراوت یک لحظه زندگی ...
سیگار میکشم
یعنی که در تمام غزل ها
من می نوشتمت ،
اما دگر نه من آنم ، نه تو سرود من
سیگار های من ، تنها رفیق لحظه سردی که می روی
بی تو نشسته ام ... اینجا کنار آتش سرد وجود خویش ...
آتش کشیدی و اکنون خاکسترم به جاست...
برچسبها: <-TagName->
باز آمدم.....
به جایی که تعلق دارم....
به یک اتاق سیاه با پر از حرف های ناگفته .....
خلوت من و سیگارم...
دوباره مینویسم از حرف هایی که واهمه دارم ...
یک دل پر از رویاهای واهی....
این بار تنها تر از همیشه ....
سيگارها معتاد انگشت هايم شده اند
و دستانم متورم از خوني که شب و روز
درمن بالا و پايين مي رود!
و نمي فهمد درد اين روح از کجاست...؟!
خیالـت راحـت باشـد , چیــزی نشـده
یک شکسـت عاطفـی سـاده ؛
دوستـش داشتـم , دوستـم داشت
دوستـش دارم , دیگـر دوستــم نـدارد
مانـــــده ام , رفتـــــه
... هستـــــم , ولــــی او نیـــست
به همیـن سادگی ...
فقــــط ...
فقـط یک نفــر ایـن حـوالی
بـدجــــوری...
سیگـــــــــاری شده....
هم بستری
مشروب
سیگار
...
گریه
دعا
خدا
لعنتی تو با چه چیزی فراموش میشوی؟!
آدم ها برای یکدیگر نقش سیگار را بازی میکنند
همدیگر را می کشند،
لذت می برند، دود می کنند،
تمام می کنند .......................
و بعد از اندک زمانی، سیگاری دیگر
این بار آخر بدجور دلم شکست
بد خوردم زمین
دوباره بد شدم
با همون احساسای ت...خ...م...ی
حس انفجار
حس خفگی تو گلوت
دیگه با خدا هم قهرم
از همه متنفرم
از خودم بیشتر...
در شهر من
باد ها هم سیگار می کشند.
باد ها سیگار از دستم می قاپند.
من ...
مست می کنم،سینه ام می گیرد.
من تنهام!سلاح ام را زمین گذاشته ام.
پرچم سفیدی برای تسلیم شدنم نیست.
شاید...
من ...
امشب برای ...
همیشه مست می کنم.
و تا ابد مرگ را دوست می دارم.
کـــــیگفته من سیــگار می کشم مـــن فقط تنها تنــــفر ماضیــــم
رو لا به لای امــــروزهایــم دود دود می کُنـــــــــم..
نظرات شما عزیزان: